معنی سالن نمایش

حل جدول

سالن نمایش

آمفی تئاتر

آمفی‌تئاتر


سالن تاتر

آمفی‌تئاتر. سالن نمایش


سالن تئاتر

ادیتوریوم
مکان اجرای تئاتر و نمایش‌نامه و همچنین کنسرت‌های موزیکال است.

سالن تئاتر دارای یک صحنه می‌باشد که بازیگران در آن به اجرای نمایش می‌پردازند، معمولاً سالن‌های تئاتر به صورت یک طبقه یا چند طبقه ساخته می‌شوند و مخاطبین در صندلی‌های روبه‌رو یا در بالکن‌های کناری تئاتر را تماشا می‌کنند.

برای دید بهتر مردم نسبت به صحنه، صندلی‌های سالن‌های تئاتر به صورت نیم‌دایره و شیب‌دار نصب می‌شوند تا همه زاویه یکسانی در هنگام تماشا داشته باشند. نمایش‌ها براساس موضوع داستان نیاز به نورپردازی‌های مختلفی دارند به همین دلیل پروژکتورها و سیستم‌های روشنایی پیشرفته بالای صحنه نصب و در زمان اجرای تئاتر مورد استفاده قرار می‌گیرد.

فارسی به ایتالیایی

لغت نامه دهخدا

سالن

سالن. [ل ُ] (فرانسوی، اِ) سالون. اطاق بزرگ مخصوص پذیرایی. || اطاق بزرگ که در آن مردمان فراهم آیند و کارهای هنری چون فیلم، تآتر، تابلوهای نقاشی و غیره را ببینند. || اطاقی که برای استراحت در آن نشینند.


نمایش

نمایش. [ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ] (اِمص، اِ) اسم مصدر و مصدر دوم از نمودن. فعل نمودن. عمل نمودن. (یادداشت مؤلف). ارائه. عرض. (یادداشت مؤلف). نشان دادن. (فرهنگ فارسی معین):
بل من به نمایش ره خویش
حق فضلا همی گزارم.
ناصرخسرو.
|| صورت. روی. دیدار. چهره. شکل. پیکر. هیأت. (ناظم الاطباء). || ظاهر. مرآی. (یادداشت مؤلف):
ای به دیدن کبود و خود نه کبود
آتش از طبع و در نمایش دود.
منصور نوح سامانی.
جهان را نمایش چو کردار نیست
نهانیش جز درد و تیمار نیست.
فردوسی.
بس خوشه ٔ حصرم از نمایش
کانگور بود به آزمایش.
نظامی.
|| جلوه.ظهور. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی قبلی شود. || وهم. خیال. صورت خیالی. (ناظم الاطباء). صورت و نقشی که در نظر آید به خلاف واقعیت آن یا بی واقعیتی: اگر به خواب مانند کرد راست است از آنکه در خواب جز خیال و نمایشی بیش نیست. (قصص الانبیاء ص 229).
راه یابی به آزمایش ها
پرده برخیزد از نمایش ها.
اوحدی.
غیر تو هرچه هست سراب و نمایش است
با آنکه هیچ نیست پدیدار آمده.
جامی.
- نمایش آب، سراب. (از جهانگیری). کنایه از سراب. (انجمن آرا). به معنی سراب است و آن زمینی باشد سفید و شوره زار که در صحرا و بیابان از دور به آب می ماند. (برهان قاطع) (آنندراج).
|| مشاهده. بینش. شکفتگی (؟). (ناظم الاطباء). || تآتر. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). رجوع به تآتر شود.
- نمایش عروسکی، خیمه شب بازی. پرده بازی. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

سالن

(لُ) [فر.] (اِ.) تالار، محوطه ای برای اجتماع افراد زیاد.

فرهنگ عمید

سالن

تالار بزرگ برای پذیرایی یا نشان دادن فیلم یا آثار هنری یا تئاتر یا کنسرت، اتاق بزرگ،

مترادف و متضاد زبان فارسی

سالن

تالار، سالون

فارسی به عربی

سالن

مدرج، معرض

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سالن

تالار

فرهنگ فارسی هوشیار

سالن

اطاق بزرگ مخصوص پذیرائی

معادل ابجد

سالن نمایش

542

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری